528w
سيدمرتضي
(Hi No. 3299179)
مدتی قبل از رجعت ناگهانی مادرم برای عروسی برادر کوچکم و خواهرزادم هماهنگی شده بود که پشت سر هم برگزار شه؛مادر گلم قبل از فوتش به اطرافیان تاکید کرده بود اگر اتفاقی برای من افتاد به هیچوجه عروسی ها رو کنسل نکنید و بزارید این ٢ عروس و داماد برن سر خونه و زندگیشون؛
عروسی ها بدون سروصدای مرسوم در اینجور مجالس برگزار شد و هر دو زوج بدرقه شدن به خونه هاشون اما برای من و خواهر برادرهام خیلی تلخ بود که در مجلسی بریم که مادرمون غایب اصلیشه!
اینقدر اشک ریختم تو هر دو مراسم علی الخصوص مجلس برادرم که شاید روز تشییع جنازه اش اینقدر بی تابی نکرده بودم و تمام دلتنگی های عالم دوباره سرم آوار شد! ایمان داشتم روح مادرم نظاره گر هست و خوشحال ترین آدم اونه اما دلتنگی این چیزا حالیش نمیشه؛
"احمد" و "الهام" عزیز ؛ "سیدمصطفی" و "هدا" مهربون که در چند ماه بیماری مادرم همچون دخترش ازش پرستاری کردی ان شاالله خوشبخت شید و دعای خیر اون سیده مرحومه بدرقه ابدی زندگیتون باشه؛
"مادر" گلم جات خیلی خالی بود و همه فقط از جای خالیت حرف میزدن؛ روحت شاد "سیده اشرف طوسی" مهربون؛
"سیدمرتضی"
خزان یکهزار و سیصد نود و سه
1 like