536w
Khatere
(Hi No. 1845823)
..
● پائیز را دیدم..، با لباس مبدل که
خودش را رفته رفته
از مردمک های خستۀ زنی تحویل می گرفت..
زنی که آسمان نگاهش
به زور خزان رویاها،
سگرمه در هم می کشید و
خورشید هفت آسمان امیدش
در رسالت خویش، مردد می ماند..
نه نایی برای تابیدن داشت.. و نه
خونی برای گرم بودن.... بی فروغ مانده بود،
روی دست روزهایی که چشم دیدنش را نداشتند..
پائیز را دیدم.. پاپیچ شدۀ درختِ زندگی زنی که
با وزش هر باد.. برگی از آرزوهایش به زمین می افتاد...