535w
Ali R
(Hi No. 1695052)
کلاغ هابا تیر چراغ برق کنار می آیند که
جرأت زدن به آسمان عصر دلگیر جمعه را ندارند
و من با سیگارم به توافق می رسم که
تمام ِ سوختۀ شان را مقیم ِ دفتر ِ شعر کنم...
حالا من هندسه یک عصر جمعه را
در مساحت هاشور خوردۀ نبودنت خوب می فهمم
وقتی در ابعاد یک پنجره که
به زور بارانِ پاییزی هم دلش وا نمی شود
مدام بی کسی های دو مجهولی ام را حساب می کنم..
من با تمام ِ بی کسی ام پُشت پنجره
تفسیر جامع ِ یک عصر ِ جمعه ام..
نشان به آن نشان که
با تمام صغری کبری چیدن هایم
بارها ثابت کرده ام که
جمعه دلگیری غروبش را
از چشم تو نتیجه می گیرد..
وقتی شمارش هر کلاغ دلگیر بر روی سیم برق
تکرارِ تجربۀ بی تو بودن است..
کلاغ ها
تن به حل معادلۀ مجهولِ دلگیریِ آسمان نمی دهند و
تمام استدلال ها
کفافِ دلگیری های شعرهای عصر جمعه را...
وقتی دلگیری این آسمان پاپیچِ بالِ کلاغ ها می شود
و دلتنگی تو
پاپوش می دوزد برای تمام شعرهای نانوشته من...
+ ممنونتان هستم که در صورت اشتراک با نام نویسنده بازنشر میکنید