535w
سرگردون(علیرضا)
(Hi No. 3342223)
مدادهايم كه تمام مي شدجيب هاي خالي پدرتلخ ترين عذاب نوشتن بود!!!...... ... يادش بخيرروزهاي سياهي زغال ودست هاي 8 ساله من...آهااااااااااي رفيق!!!تويي كه واژه هايت بوي روان نويس مي دهد و بيك و شاعرانگي ات تا شاعرانگي ام مشمول حق كپي رايت نمي شود.من شاعر روزهاي سخت بي مداد ي ام !!!روزهاي زغال ، ديوار ، شعرروزهاي باران ، ديوار، ؟؟؟!!!باران كه مي گرفت جوي هاشاعرانگي رااز ديوار هاي خانه ام به ارث مي بردندو من چون مادر داغ ديده اي واژه هايم رااز حافظه ي جوي مي جستم .واژه به واژه سطر به سطرو جوي به جوی همچون شاعري معاصرمغرور مي شد ازشاعرانگي اش...از اين واژه ها كه بگذريم خواستم بگويم اين روزها،گيسوان سرگردون در آسياب سفيد كرده اش سيري چند!!!!