547w
abdullah najafi
(Hi No. 1489194)
آه ای مطلع صبح کاش میشد که دل خسته منزندگی را ز نو آغاز کند چشم دیگربه جهان باز کند
دل نگنجد به برم سینه تنگ است ای دریغا قفس است
کاش می شد که رهی باز کند بگشاید پر و پرواز کند
ای پرستوها ای چلچله ها کاش میشد به همراه شما
بروم تا لب دشت بروم سوی بهشت
خالی از حسرت و ناکامی ها بی سرانجامی ها
دور از این چهره های همه آلوده به رنگ رنگ پاکی و صفا
و به باطن دلها همه سرد همه خاموش و سیاه سینه ها همه لبریز ریا
آه ای سنگ صبور کاش در دل من صبر تو بود
کاش میشد که تحمل کنم این مردم را
زندگی چیست مگر؟
زندگی زندان است زندگی خیمه شب بازی بس مسخره ایست
در دل یک زندان
آه بازیچه شدن چه غم جانکاهیست.....