548w
°◆◇★☆LeyLa☆★◇◆°
(Hi No. 3050336)
"این شعر خیلی طولانی هست من ی مقدارشو حذف کردم برا اینکه از خوندنش خسته نشدید، اما بخوندیش و درکش کنید خیلی زیباااااست"***
پیش از اینها فكر می كردم خدا
خانه ای دارد كنار ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج وبلور
بر سر تختی نشسته با غرور
اطلس پیراهن او، آسمان
نقش روی دامن او، کهکشان
هیچ كس از جای او آگاه نیست
هیچ كس را در حضورش راه نیست
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان،دور از زمین
بود، اما در میان ما نبود
مهربان وساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
هر چه می پرسیدم، ازخود، ازخدا
از زمین، از آسمان، از ابرها
زود می گفتند : این كار خداست
پرس وجو از كار او كاری خداست
هرچه می پرسی، جوابش آتش است
آب اگر خوردی، عذابش آتش است
تا ببندی چشم، كورت می كند
تا شدی نزدیك، دورت می كند
كج گشودی دست، سنگت می كند
كج نهادی پای، لنگت می كند
با همین قصه، دلم مشغول بود
خوابهایم، خواب دیو وغول بود
خواب می دیدم كه غرق آتشم
در دهان اژدهای سركشم
نیت من، در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می كردم، همه از ترس بود
مثل از بر کردن درس بود
مثل تكلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
...
تازه فهمیدم خدایم، این خداست
این خدای مهربان وآشناست
دوستی، از من به من نزدیك تر
از رگ گردن به من نزدیك تر
آن خدای پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد برد
آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی، نقش روی آب بود
می توانم بعد از این، با این خدا
دوست باشم، دوست، پاك وبی ریا
می توان با این خدا پرواز كرد
سفره ی دل را برایش باز كرد
می توان درباره ی گل حرف زد
صاف وساده، مثل بلبل حرف زد
چكه چكه مثل باران راز گفت
با دو قطره، صد هزاران راز گفت
می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد
می توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سكوت آواز خواند
می توان مثل علفها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زد
می توان درباره ی هر چیز گفت
می توان شعری خیال انگیز گفت
مثل این شعر روان وآشنا :
"پیش از اینها فكر می كردم خدا ..."
18 Comments
°◆◇★☆LeyLa☆★◇◆° : Nazaninشما لطف دارید547w
زور گويان خدا را چنان معرفى كردند كه توجيه ظلم خودشان باشد و هيچ كس چ در برابر آنها و چه در برابر خدا جرات بيان حرفى را نداشته باشد از خداى خير و رحمت براى ما فقط قهر و غضبش بجا مانده آنهم براى محرومان ، بهشت سهم كاهبرداران مدعى دين شد و براى ما جهنم وسيع و جادار ، دين و تمام مفاهيم آن را بايد از نو براى رهايى و رستگارى بشر تعريف كرد548w