549w
علیرضا
(Hi No. 3030911)
کنارم قدم بزن ... وقتی از گذری رد میشوم و شاخه های تاک، از سر دیوار های خانه با شاخه های یاس تبانی می کنند برای پرت کردن حواس من، کنارم قدم بزن ...وقتی سنگینی نگاه خیره شیرین چلچله ها که روی پنجره های باز شده به کوچه نشسته اند، دلم را میخواهند ببرند، تو کنارم قدم بزن ...
کنارم قدم بزن بگذار عطرت، خاصی عطر خاک نمناک را به سخره بگیرد ... حوّای خلق شده از گِل عطر گُل می دهد و دیوار های کاه گِلی دلشان می ریزد از شوق... دلشان آغوش تو را می خواهد.
این تویی که آهنگ صدای پایت را صدای زلال آب نهر میان کوچه هماهنگ کرده ای و موسیقی هزار دستگاه می نوازی به تک خوانی هَزار ...
حس کودکانی را دارم که در راه خانه شان با ترس، شیطنت می کنند و میوه های لعاب دار آویخته از شاخه ها می ربایند ... و حال من مانده ام و حسرت چیدن گیلاس های سرخی که میانشان مروارید است...
چقدر مشتاقم دستان تو میان دستانم بپیچد و چشم گلهای رونده پیچ در پیج روی دیوار را خیره کند... همراهم قدم بزن. فقط همین بدان که قدم هایمان حسادت کوچه را برانگیخته است... اسپند نفس هایم را برایت آه میکشم.
...............
.............
..........
.......
.....
...
..
.
کنارم قدم بزن ...کنارم قدم بزن ...
لحظه ای برای دل خشنودیم...