550w
£zel🌵💚
(Hi No. 1890726)
در کمر پدرمان بوديم جايمان خوب بودسال ها پيش
شبی که پدر جوان بود
و مادر جوان تر
ثانيه ها نيمه شب را نشان می داد
و وقت خوابيدن کنار هم
عشوه ای بر پا شد
ما از کمر پدر انتقال يافتيم
به شکم مادر
ما با گوش خودمان شنيديم
که فنر های تخت راضی نبودن
از اين سفر
نُه ماه ما به هر دری کوبيديم
در شکم مادر
که بيخيال ما شويد
نشد
به دنيا آمديم که ای کاش
سَرزا رفته بوديم
حالا هر روز هزار بار
به خودمان می گوييم
ای کاش در آن
خود ارضايی های دوران بلوغ پدر
نوبت ما بود که به دستمال کاغذی آميخه می شديم
و در سطل آشغال می افتاديم
که آن دستمال کاغذی
شَرف داشت به اين
دنياي کاغذی...