21 Comments
تنها : . سلام548w
به لره ميگن : يه داستان برات تعريف ميكنيم ببين كجاش دروغه،
ميگه : باشه،
داستان: ( يه روزجمعه مردي از كنار خيابان رد ميشد ناگهان تصادف ميكنه و سرش قطع ميشه مردم ميرن از داروخونه چسب ميگيرن و سر مردُ به تنش ميچسبونن ويارو پاميشه به راهش ادامه ميده )
حالا كجاي اين داستان دروغ بود،
لره در جواب ميگه: خوب معلومه جمعه كه داروخونه باز نیس
550w
ميگه : باشه،
داستان: ( يه روزجمعه مردي از كنار خيابان رد ميشد ناگهان تصادف ميكنه و سرش قطع ميشه مردم ميرن از داروخونه چسب ميگيرن و سر مردُ به تنش ميچسبونن ويارو پاميشه به راهش ادامه ميده )
حالا كجاي اين داستان دروغ بود،
لره در جواب ميگه: خوب معلومه جمعه كه داروخونه باز نیس
550w