545w
amirhosein
(Hi No. 2920181)
گفته مي شود: شبي مار بزرگي وارد دكان نجاري مي شود براي پيدا كردن غذا. و عادت نجار اين بود كه موقع رفتن بعضي از وسايل كارش را روي ميز بگذارد. ان شب هم اره كارش روي ميز بود؛ همينطور كه مار گشتي مي زد بدنش به اره گير مي كند و كمي زخم مي شود. مار خيلي ناراحت مي شود و برای دفاع از خود اره را گاز مي گيرد كه سبب خون ريزي دور دهانش مي شود؛ او نميفهمد كه چه اتفاقي افتاده و از اينكه اره دارد به او حمله مي كند و مرگش حتمي است تصميم مي گیرد براي آخرين بار از خود دفاع كرده و هر چه شديدتر
حمله كند؛ دور اره بدنش را پيچاند و هي فشار داد نجار صبح كه آمد روي ميز بجای اره لاشهء ماري بزرگ و زخم آلود ديد؛
كه فقط و فقط بخاطر بيفكري و خشم زياد مرده است.
احيانا در لحظه خشم می خواهیم ديگران را برنجانيم بعد متوجه مي شويم جز خودمان كس ديگري را نرنجانده ايم و موقعي اين را درك می کنیم كه خيلي دير شده...
زندگي بيشترا حتياج دارد كه گذشت و چشم پوشي كنيم؛ از اتفاقها؛ ازآدمها؛ از رفتارها؛گفتارها؛
خودمان را ياد دهيم به گذشت و چشم پوشي عاقلانه و بجا. چون هر كاري ارزش اين را ندارد كه روبرويش بايستي واعتراض كني ...