558w
ژیـــ ـرۆ
(Hi No. 1753652)
از میراث عشق هم یکی دیگر اینکه امروز در محیط کار به ناگاه دل را حال و هوایی دمید و دستم را از کار کشید، انگشتان را روی صفحه ی گوشی به میل خویش به حرکت در آورد و چنین نگاشت ؛با عشق؛
می شود شاد بود
می شود از ته دل خندید
می شود واقعا خوشبخت بود
می شود از اوج خوشحالی، گریه کرد و اشک ریخت
می شود از خنده ی دیگران در خانه ی دل شادی آفرید
می شود لذت دیدن یک گل را تا به اعماق دل راه داد
می شود از رقص برگ بر شاخه ها جشنی به پا کرد
می شود از قطره های باران برای عروسی شربت ساخت
می شود گرمای خورشید را به چشم مهربانی نگریست
می شود هلال و قرص ماه را خودنمایی های دخترانه خواند
می شود از درختان کنار پیاده رو تشکر کرد
می شود از زمین بخاطر به دوش کشیدن بار ما ممنون بود
می شود آسمان را بخاطر یک رنگیش ستود
می شود با چشم های خود دوست بود
می شود در آینه نگریست و از جسم خود سپاس گزاری نمود
می شود لباس را ناز کرد و با اون محترم بود
می شود یک بار هم برای قدردانی به ساعت نگاه کرد
می شود کفش ها را محترمانه پوشید و در جاکفشی گذاشت
می شود دیوار خانه را چون انتظاری ندارد ستود
می شود سقف را با خود مهربان و دوست دید
می شود نرمی رختخواب را هر شب وظیفه اش ندید
می شود اینبار هر چیزی را با چشم دل دید
می شود برای یک بار خود را محور جهان و هستی ندید
می شود خود را مهمان این زندگی دانست
می شود بخاطر هر لطف میزبان به وی مدیون بود
می شود نگاه مادر را اینبار، خستگی و امید های یک انسان ترجمه کرد
می شود دستان پینه بسته ی پدر را، به حرمت خشک کردن عرق پیشانیش، اینبار هزاران بار طواف کرد
می شود دلسوزی های خواهر را ، اینبار انساندوستی او معنی کرد
می شود یک بار تلفن را برای دلنوازی برادر به دست گرفت
می شود عشق را فراتر از آب و گل، در روح دید
می شود معشوق را همچو خود انسانی مستقل دید
می شود از شادی او با دیگری در دل احساسی خوش دمید
می شود به انسانیت معشوق در آغوش دیگری عشق ورزید
می شود در مقابل عشق ، مالکیت جسم را نطلبید
می شود عشق را همچو کیمیا با جان و دل از خدا به التماس تمنا کرد
می شود مطمئن باش می شود
می شود اینبار خدا را در نفس کشیدن دید
می شود واژه ی خدا را مهربانتر از مادر چید
می شود در وزش نسیمی، به خدا سلام کرد
می شود در ناز چمنزار برای نسیم، دست خدا را روی گونه های چمن دید
می شود برای یکبار با خدا دوستانه روی کوه رفت
می شود غیر وقت نماز، برای دردل با خدا راه مسجد در پیش گرفت
می شود خنده های کودکی را، از سوی خدا مشق استاد کرد
می شود گذشت خدا را در حق خود، تا به اوج هویدا کرد
می شود نمک را نه از دریا ، از لطف خدا و خود را نمک گیر دید
می شود در هر مشکلی، از حکمت خدا هزاران اسرار دید
می شود با خدا، از کودک زیبای خویش مهربانتر گردید
می شود گوشه ای از خانه، جایی برای حضور خدا در نماز تهیه دید
می شود اینبار دامن خدا را بخاطر دیگران چسبید
می شود شادی را در نگاه دیگران از خدا طلبید
می شود نماز را رو به روی ماهروی خدا خواند
می شود روزه را برای همدردی با عزیزان خدا به اختیار گرفت
می شود برای شادی دل خدا، پا که هیچ با سر دوید
می شود شاد بود از بودن خدا و لطفش به عیان دید
می شود برای غم و غصه خدا را ندید و در اوج ناسپاس بود
می شود بخدا می شود
می شود خدا را دوست داشت
می شود با خدای خود دوست شد
می شود دل خدا را با نوازش یتیمی شاد کرد
می شود داد زد و عشق خدا را فریاد زد
می شود بخاطر بودن چنین دوستی، خوشبختی را با جان و دل احساس کرد
می شود، به جانت قسم می شود
دل بیار و ببین که اینجا، اینهایی که گفتم براحتی در لحظه ای ممکن و کامل می شود
می شود جانا می شود
چون خدا هست و با ماست
چون خدا هست و خدای ماست
چون خدا هست و دوست ماست
چون خدا مهربانترینِ مهربانان ماست
11 Comments
Möńã :Mi shaa VaaD !!!536w
بی خیال نداشته هایت ...
بی خیال دلتنگی هایت ...
بی خیال هر چه که خیالت را ناآرام می کند ...
به من بگو ببینم :
امروز را نفس کشیده ای؟
... آری ؟
پس خوش به حالت
عمیق نفس بکش ...
عشق را ...
زندگی را ...
بودن را ...
بچش ... ببین ... لمس کن ...
و با تک تک سلول هایت، فریاد بزن
" معبود من ... شکر که مرا جان بخشیدی " See More
558wبی خیال دلتنگی هایت ...
بی خیال هر چه که خیالت را ناآرام می کند ...
به من بگو ببینم :
امروز را نفس کشیده ای؟
... آری ؟
پس خوش به حالت
عمیق نفس بکش ...
عشق را ...
زندگی را ...
بودن را ...
بچش ... ببین ... لمس کن ...
و با تک تک سلول هایت، فریاد بزن
" معبود من ... شکر که مرا جان بخشیدی " See More