555w
ASAL
(Hi No. 3228483)
وتو از بغض چه میدانی ....آن زمانی که نگاهم به جهان می خشکد
و کلامم همه در حنجره جان می بازد
و دلم مثل کبوترکه به گهواره صیاد شده
یک نفس می زند از سینه به بیرون
قصه ی بغض شروع می شود انگار
و تو از بغض چه میدانی ...؟
تو چه میدانی از آن لحظه ی آوار شدن
قفل شدن
به عیان دیدن و فهمیدن و دیوار شدن
تو چه میدانی از آن قدرت ویرانگری اش
آن زمانی که گلو را بفشارد
همچو یک خرمن آتش
نه توان داشته باشی که ببلعی
و نه یارای سخن گفتن و جاری شدن از حرف توانی
تو چه می دانی از آن لحظه ی فریاد شدن
دم نزدن ....بسته شدن
همه بیچارگی و گریه ی پیوسته شدن
باز بر گریه ی خود چیره شدن
همچو یک سنگ شدن.....تنگ شدن
با خودت وارد یک جنگ شدن
و تو از بغض چه میدانی ... ؟
تو چه میدانی از آن ساعت تنها شدن و رفتن و در خلوت خود
در سکوت و دل شب بستن در
بین درماندگی و بی کسی و تنهایی
همچو باران شدن و باریدن
دست بر روی دهان بِنهادن
بیصدا اشک شدن ،..... خیس شدن
روی یک بالش خیس و پر درد
تا سحر ضجه زدن ، ناله شدن
و دوباره سر راه غم ایام و زمان
با یکی بغض ...
دگرباره گلاویز شدن
حسین وفا
42 Comments
Darafsh kaviyan :سلاممممممم528w