555w
Tiba
(Hi No. 1552669)
جادوگری که روی درخت انجیر زندگی می کرد به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم...
لستر هم با زرنگی آرزو کرد 2 تا آرزوی دیگر هم داشته باشد.بعد با هر کدام از این سه آرزو,سه آرزوی دیگر کرد و به همین ترتیب ادامه داد تا وقتی که تعداد آرزوهایش رسید به 5 میلیون و 18 هزار و 34 آرزو.بعد آرزوهایش را پهن کرد روی زمین و شروع کرد به کف زدن و رقصیدن و آرزو کردن برای داشتن آرزوهای بیشتر و بیشتر و بیشتر...
در حالی که دیگران می خندیدند و گریه می کردند,عشق می ورزیدند و محبت می کردند,لستر وسط آرزوهایش نشست.آن ها را روی هم ریخت تا شد مثل یک تپه طلا و نشست به شمردنشان تا....پیر شد و بعد یک شب او را پیدا کردند در حالی که مرده بود و آرزوهایش دور و برش تلنبار شده بودند.آرزوهایش را شمردند حتی یکی از آن ها هم کم نشده بود همه شان نو بودند و برق می زدند....
بفرمایید چند تا بردارید,به یاد لستر هم باشید که در دنیای سیب ها و بوسه ها و کفش ها همه آرزوهایش را با خواستن آرزوهای بیشتر حرام کرد.
* شل سیلور استاین*
آرزو کردن به تنهایی انسان را موفق نمی سازد.حتما باید قدم برداشت...