2'19"
560w
ژیـــ ـرۆ
(Hi No. 1753652)
در طول راه همیشگیسر در لابلای کتاب روزمرگی
از خاکستر آتشی کهن
خاموش و سرد....
از طوفان دشمنی های روزگار
از سردی نگاه تو
از مرگ آرزویی ناکام
از تاریکی شب های بیکسی
از آه هایی یخ زده
از صبح های ناامید و زورکی
از زانوانی ناتوان از گام بعدی
از چشمانی کوبیده بر زمین
از سنگینی باری بر دل
از خودکشی احساس من
خاموش و خاموش و خاموش و خاموشتر
سرد و سرد و سرد و سردتر
دور از انتظار من و زندگی
بیگانه با این روزهای من
به ناگاه شعله می کشد ؛
دردی جان سپرده در دل
ناله ای به دار آویخته
تیر نگاهی به هدف خورده
شوق دیداری در گور خفته
شعله می کشد...
امیدی واهی برای دیدن
سر را بسوی راهی می گرداند
دل را امید نگاهی می کارد
چشمانی بینایی گم کرده را خیره می سازد
و آنگاه نبودن تو....
و باز آتشی در دل...
و باز روزهایی از خار....
و باز شب های از جای خالی....
و باز دست من و دامان خدا....
و باز اشک من و دلداری خدا....
و باز خدایی که دوستش دارم....
و باز خدایی که دست از سرش بر نمی دارم....
و باز خدای من....
خدای عشق.....
خدای آزادی.....
خدای زیبای من...
جانخدای من....
دلخدای من....
گلخدای من....
14 Comments
aziz :558w
زندگی میکنم ... حتی اگر بهترین هایم را ازدست بدهم !!!
چون این زندگی کردن هست که بهترین های دیگر را برایم میسازد
بگذار هر چه از دست می رود برود ؛
من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد ،
حتی زندگی را .
( ارنستو چگوارا )560w
چون این زندگی کردن هست که بهترین های دیگر را برایم میسازد
بگذار هر چه از دست می رود برود ؛
من آن را میخواهم که به التماس آلوده نباشد ،
حتی زندگی را .
( ارنستو چگوارا )560w
چرا تو ای شکسته دل خدا خدا نمیکنی
خدای چاره ساز را چرا صدا نمیکنی
به هر لب دعای تو فرشته بوسه میزند
برای درد بی امان چرا دعا نمی کنی
به قطره قطره اشک تو خدا نظاره می کند
... به وقت گریه ها چرا خدا خدا نمی کنی
سحر زباغ ناله ها گل مراد می دمد
به نیمه شب چرا لبی به ناله وا نمی کنی
دل تو مانده در قفس جدا از آشیان خود
پرنده اسیر را چرا رها نمی کنی
زاشک نقره فام خود به کیمیای نیمه شب
مس سیاه قلب را چرا طلا نمیکنی !!! See More
560wخدای چاره ساز را چرا صدا نمیکنی
به هر لب دعای تو فرشته بوسه میزند
برای درد بی امان چرا دعا نمی کنی
به قطره قطره اشک تو خدا نظاره می کند
... به وقت گریه ها چرا خدا خدا نمی کنی
سحر زباغ ناله ها گل مراد می دمد
به نیمه شب چرا لبی به ناله وا نمی کنی
دل تو مانده در قفس جدا از آشیان خود
پرنده اسیر را چرا رها نمی کنی
زاشک نقره فام خود به کیمیای نیمه شب
مس سیاه قلب را چرا طلا نمیکنی !!! See More