554w
ستاره
(Hi No. 2239407)
روز مرگم چه روز شلوغیست... چه دردآورست، هر قدر که نبودی امروز هستی... پررنگ تر از همیشه... زیر تابوتم را می گیری...؟!!! چرا؟!!! تو که میدانی من از هر فاصله ای حست میکنم... پس چرا جسم بی جانم را هوایی می کنی...... سرد شدم ، یخ زدم، خوشحال بودم که دیگر چیزی حس نمیکنم، ولی باز هم دستانت گرمم کرد... ببینم دیگر نگران نیستی که کسی تورا با من ببیند؟! اشک میریزی!!! چرا؟!!! گفتم دوستت دارم ، تو گفتی بمیر... من فقط خواستم حرفت را زمین نندازم... مادرم را میبینی... گل رزی که آوردی آرامش نمیکند... اشک هایت آرمش نمیکند... جفا کردم ، تنها به او... فقط او مرا با همه ی اشتباهاتم دوست داشت... امروز، اینجا، این خاک سرد، تمام آن چیزیست که تو برایم خواستی... وعشق وعشق وعشق تمام آن چیزیست که من برای تو خواستم... عشق و مرگ تراژدی زیبایست نه...؟!!!