Avatar
594w
Melika (Hi No. 1783774)
Tweet
1 like
Like
Like
Like
Like
Like
Like
Like
Like
Like
Like
20 Comments
hesam :سوتي كه زياد دادم ولي چن روز پيش باسررفتم تو در يه مغازه بعدشم بايارو و فروشنده هاش كلي خنديديم اصن يه وعضيييييي592w
Amin tataloo. :یه بار با دوستم رفته بودیم رستوران,برگشتنی دوستم زودتر زد بیرون تا ماشینو روشن کنه من همینطور ک با گوشیم ور میرفتم از رستوران اومدم بیرون رفتم تو ماشین یه نفر دیگه نشستم اصلا‌ ب رانندش نیگا نکردم دیدم حرکت نمیکنه همینطوری ک سرم پایین بود گفتم فلان فلان شده راه بیفت دیگه,یهو چرخیدم دیدم یکی دیگست,یارو برگشت گفت داش چیزی زدی? از خجالت مردم592w
Amoo : mohamadبچه بودم 592w
mohamad : Amooراستشو بگو اشتباهى بود ديگه????593w
Amoo :یه بار قدیما اشتباهی به جای مادرم صاف نشستم تو بغل یه خانومه بعدش دیدم مادرم جلوم نشسته 593w
mohamad :593w
MARYAM :یه بار فروشنده مغازه رو با مانکن عوضی گرفتم 593w
mahyar 29 :سوتي زياد دادم از كدوم بگم برات593w
F........ :593w
sami :بگذریم593w
♣◆◇ALIREZA◇◆♣ :baad az chand mah ke khoonamoono forookhte boodimo jabeja shodeboodim ,ye shab raftam dar khoone ghablimoon !!!!594w
Saeid :سوتی های من حواس پرتیم توی رانندگیه که همش مسیرها رو اشتباهی میرم و کلی هم به کار خودم میخندم 594w
Saeid : Möńã594w
Melika :Monajon594w
min@ :یه روز تو خیابون یه پسره اومد بهم سلام داد منم یه لحظه نگاش کردم کپی بود با یه پسر تو فانیل دور مو نمیزد بهش سلام دادم با خنده پسره شوک شد منم به خودم اومدم از خجالت آب شدم594w
Möńã :كلا همش تو كار سوتي دادنم594w
Farshid : Tiba594w
Tiba :یه روز عصر از خواب پریدم فکر کردم صبح شده,لباس پوشیدم برم سر کار البته خب زود متوجه شدم594w
Farshid :594w
hosein :کلاس دوم دبیرستان یه شعر تو کتاب فارسی بود کلمه ز اوج (از اوج) رو خوندم zavaj594w
See More
Copyright © 2014-2025 Hi Technology, Inc. All rights reserved.Hi for iPhoneHi for AndroidPrivacyTerms