Avatar
587w
Mohammad (Hi No. 1814492)
 کفی‌تو بپوش و لباس تن کن می‌خوامـ ببرمت جایی که ماجراس، چن دوربزنی ببینی چند چنده شرطو بعد بشینی یه نمه پر کنده‌تر من، همون که خوش بود یه وقتی سر حال و سنگی، سف بود میفهمی همه چی پیچید و همینه صاف روزاشمـ مث همه حتا روز تحویل سال، هه همیشه متنا بلند بوده مشتی رفیق هر نوعش، با هر نوعی گشتیمـو دیدیمـ تهش با زخمی تنهاییم ولی خو خوش گذشت یه وقتایی غصه که مال قصه‌هاست ما خوشیمـ همه جوره رو زمین با چشمـ بازهمین دلیلی شد…می‌شه یه گرگ بارون‌ دیده تمامـ طول روزتو می‌کنی تخمی سپری فکر به چیزی که باختی ببری اون مغزتو می‌گاد مث سگ پشیمونی تو گفته بودی که راه سختو می‌تونی اما بعد دیدی تویی و کمی مایه تو جیب به جایی نمی‌رسی با این قدمای کوچیک این زندگی گفت یه چیزو یاد پس بگیر امید بده به جاش بیلاخ پس بگیریاد می‌گیری که ناشتا نرینی جاهایی می‌ری که یه موقع آشنا نبینی نه حسشو داری نه حال فک زدن تو خودت پیچ می‌شی دیگه، آره مثلا حرفات همیشه بوی غم می‌ده تو آینه هم تصویره دیگه گندیدهوهنو بالا سرت گرماشو داری راستی دل‌خوشیاشو سیری چند می‌دهد گرگ باش، مث من، مث ببرمث جغد تو پرسه‌های شب مث سنگ تو لحظه‌های سخت تو عرصه‌های تنگ نعرتو بذار تو بارونوبشنو و رد شو حتا قانونودل نبند که تش تلخیه می‌شینی مثل من نفس تخلیهو دستات همیشه خسته رو تنت رو زخماتمـ نمک وابسته بودنه ترجیح می‌دی جای این‌که نقشه بچینی واسه بعد زندگیتو توی لحظه ببینی می‌شه شب، می‌شه روز، می‌شه فردا تو می‌خواستی نهرو کنی دریا هه… شدی شبیه مردمت ببین تو رویا همیشه حقیقت گمه
Tweet
1 like
Like
Like
Like
Like
Like
Like
Like
Like
Like
Like
Copyright © 2014-2025 Hi Technology, Inc. All rights reserved.Hi for iPhoneHi for AndroidPrivacyTerms