3 Comments
سیاوش :چه جالب نمیدونستم567w
میدانی وقتی لیلا برای مجنون غذا می فرستاد به اون نمیرسید هردفعه که میفرستاد به اون نمی رسید چون برای خوردن صد تا مجنون توی صف بوودند اخر فرستاده لیلا به لیلاگفت که مجنون روزبه روز بیشتر میشوند لیلا به فرستاده اش یک چاقو و ظرف داد گفت برو به مجنون بگو لیلا یک تکه از گوشت بدنت رامیخواد وقتی اوبه مجنونها گفت اونها در جواب گفتند اون دیوانه ما نیستیم وقپی مجنون شنید چاقو را بر داشت ویک تکه از گوشتشو برید و برای لیلا فزستاد567w