6'31"
7 Comments
Rahgozar :سرخ پوست پيري براي كودكش از حقايق زندگی چنین گفت: در وجود هر انسانی هميشه مبارزه اي جريان دارد مانند مبارزه دو گرگ كه يكی از گرگها سمبل بديها مثل: حسد غرور، شهوت، دروغ، تكبر و خودخواهی است و دیگري سمبل مهربانی، عشق، اميد و حقيقت. سخنان پدر، كودك را به فكر فرو برد، تا اينكه پرسيد: پدر كدام گرگ پيروز مي شود؟ پدر بزرگ لبخندي زد و گفت: گرگی كه تو به آن غذا مي دهی!563w
سوال كه همه عالم راحيرت زده كرد. پسر كوچكي بعدازبازگشت به خانواده ي خود ازآنهاخواست كه يك عالم دين براي او حاضركنند تا به 3سوالي كه داشت جواب بدهد ، بالاخره يك عالم دين براي ايشان پيدا كردندوبين دونفر صحبتهاي زير رد وبدل شد،
پسربچه :شما كي هستي؟وآيا مي تواني به سه سوال بنده پاسخ دهي؟
معلم:من عبدالله، بنده اي ازبندگان خدا وبه سوالات شما جواب خواهم داد به اميدخدا،
... پسربچه:آيا شمامطمئني جواب خواهي داد؟ چون اكثرعلما نتوانستند به سه سوال من پاسخ بدهند!!
معلم :تمام تلاشم را ميكنم وباكمك خدا جواب ميدهم.
پسر بچه: 3سوال دارم:
س1:آيا درحال حاضر خداوندي وجود دارد ؟اگر وجود دارد شكل و قيافه ي آن را به من نشان بده؟؟
س2:قضاوقدرجيست؟؟
س3؟اگرشيطان از آتش خلقت شده است، پس براي چي او دراخرت در آتش انداخته خواهد شد چون بر ايشان تأثيري نخواهد گذاشت؟
معلم كشيده ي محكمي را به صورت پسربچه زد ، پسربچه گفت براي چي به من زدي وچه چيزي باعث شد كه ازمن ناراحت وعصباني شوي؟ معلم جواب داد كه من ازدست شماعصباني نشدم و اين ضربه اي كه به شمازدم جواب هر 3سوال شماست.
پسربچه: ولي من هيچي را نفهميدم،
معلم:بعد از اينكه شمارا زدم چه چيزي حس كردي؟؟
پسربچه: حس درد بر صورتم دارم،
معلم: پس آيا اعتقاد داري كه دردموجود است؟
پسربچه :بله،
معلم: پس آن رابه من نشان بده.
پسربچه: نميتوانم.
معلم:اين جواب اول من بود.همگي به وجود خداوند اعتقاد داريم ولي نميتوانيم او راببينيم .سپس اضاف كرد كه ايا ديشب خواب ديدي كه من تو را خواهم زد؟
پسربچه: نه،
معلم:آيا گاهي به ذهنت اومد كه من تو را روزي خواهم زد؟
پسربچه :نه.
معلم :اين قضا وقدربود.
سپس اضاف كرد :دستي كه با آن تو را زدم از چه چيزي خلقت شده است؟
پسربچه: از گل.
معلم :وصورت تو ازجي ؟
پسرپجه:باز از گل.
معلم :جه چيزي حس كردي بعد ازاينكه بهت زدم؟
پسربچه :حس درد داشتم.
معلم :آفرين،پس ديدي چطور گل بر گل درد واردميكند اين بااراده خداانجام ميشود،
پس با اينكه شيطان از آتش خلقت شده ،اما اگرخدا خواست، اين آتش مكان دردناكي براي شيطان خواهد بود،
ارزش خواندن و نشر را دارد... اين چنين معلمي ميتواند نسلها را تربيت كند.. See More
564wپسربچه :شما كي هستي؟وآيا مي تواني به سه سوال بنده پاسخ دهي؟
معلم:من عبدالله، بنده اي ازبندگان خدا وبه سوالات شما جواب خواهم داد به اميدخدا،
... پسربچه:آيا شمامطمئني جواب خواهي داد؟ چون اكثرعلما نتوانستند به سه سوال من پاسخ بدهند!!
معلم :تمام تلاشم را ميكنم وباكمك خدا جواب ميدهم.
پسر بچه: 3سوال دارم:
س1:آيا درحال حاضر خداوندي وجود دارد ؟اگر وجود دارد شكل و قيافه ي آن را به من نشان بده؟؟
س2:قضاوقدرجيست؟؟
س3؟اگرشيطان از آتش خلقت شده است، پس براي چي او دراخرت در آتش انداخته خواهد شد چون بر ايشان تأثيري نخواهد گذاشت؟
معلم كشيده ي محكمي را به صورت پسربچه زد ، پسربچه گفت براي چي به من زدي وچه چيزي باعث شد كه ازمن ناراحت وعصباني شوي؟ معلم جواب داد كه من ازدست شماعصباني نشدم و اين ضربه اي كه به شمازدم جواب هر 3سوال شماست.
پسربچه: ولي من هيچي را نفهميدم،
معلم:بعد از اينكه شمارا زدم چه چيزي حس كردي؟؟
پسربچه: حس درد بر صورتم دارم،
معلم: پس آيا اعتقاد داري كه دردموجود است؟
پسربچه :بله،
معلم: پس آن رابه من نشان بده.
پسربچه: نميتوانم.
معلم:اين جواب اول من بود.همگي به وجود خداوند اعتقاد داريم ولي نميتوانيم او راببينيم .سپس اضاف كرد كه ايا ديشب خواب ديدي كه من تو را خواهم زد؟
پسربچه: نه،
معلم:آيا گاهي به ذهنت اومد كه من تو را روزي خواهم زد؟
پسربچه :نه.
معلم :اين قضا وقدربود.
سپس اضاف كرد :دستي كه با آن تو را زدم از چه چيزي خلقت شده است؟
پسربچه: از گل.
معلم :وصورت تو ازجي ؟
پسرپجه:باز از گل.
معلم :جه چيزي حس كردي بعد ازاينكه بهت زدم؟
پسربچه :حس درد داشتم.
معلم :آفرين،پس ديدي چطور گل بر گل درد واردميكند اين بااراده خداانجام ميشود،
پس با اينكه شيطان از آتش خلقت شده ،اما اگرخدا خواست، اين آتش مكان دردناكي براي شيطان خواهد بود،
ارزش خواندن و نشر را دارد... اين چنين معلمي ميتواند نسلها را تربيت كند.. See More
امروز که از خواب بیدارشدم از خودم پرسیدم :زندگی چه میگوید؟جواب را در اتاقم پیدا کردم سقف گفت:اهداف بلند داشته باش!پنجره گفت :دنیا را بنگر!ساعت گفت:هر ثانیه ات با ارزش است!آیینه گفت:قبل از هر کاری به بازتاب آن بیندیش!تقویم گفت:به روز باش!در گفت:در راه هدفهایت سختیها را هل بده و کنار بزن ! زمین گفت:با فروتنی نیایش کن !564w
وقتی که از خدا حاجتی داشته باشی . یا به تو میدهند . یا در آن زمان به صلاح شما نیست و در زمان مناسب بهترش را میدهند و یا در آخرت در عوض ندادن حاجت به شما رتبه ای میدهند که حضرت رسول (ص)فرمودند موقعی که انسان آن رتبه را میبیند آرزو میکند که ای کاش هیچ حاجتش در دنیا داده نمیشد . پس میرسیم به این جمله که هر اتفاقی که رخ میدهد به صلاح شماست564w
حکایتی ﺧﯿﻠﯽ ﺯﯾﺒﺎ ....
ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺩﻭﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ، ﮐﻪ ﻭﺯﯾﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ .
ﻭﺯﯾﺮ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﻫﺮ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﮐﻪ ﺭﺥ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﺑﻪ ﺻﻼﺡ ﻣﺎﺳﺖ.
... ﺭﻭﺯﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﻮﺳﺖ ﮐﻨﺪﻥ ﻣﯿﻮﻩ ﮐﺎﺭﺩ ﺗﯿﺰﯼ🔪 ﻃﻠﺐ ﮐﺮﺩ،
ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺣﯿﻦ ﺑﺮﯾﺪﻥ ﻣﯿﻮﻩ ﺍﻧﮕﺸﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪ،
ﻭﺯﯾﺮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ : ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﺥ ﻣﯿﺪﻫﺪ
ﺩﺭ ﺟﻬﺖ ﺧﯿﺮ ﻭ ﺻﻼﺡ ﺷﻤﺎﺳﺖ
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﺨﻦ ﻭﺯﯾﺮ ﺑﺮﺁﺷﻔﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﺪ
ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻭﺯﯾﺮ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ …
ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﺎ ﻣﻼﺯﻣﺎﻧﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﮑﺎﺭ ﺑﻪ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﺟﻨﮕﻠﯽ ﺭﻓﺘﻨﺪ .
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺍﺳﺐ ﺳﻮﺍﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩ
ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺟﻨﮕﻞ ﺍﻧﺒﻮﻫﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻼﺯﻣﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﻭﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩ،
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺭﺍﻩ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﺳﮑﻮﻧﺖ ﻗﺒﯿﻠﻪ ﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪ
ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺗﺪﺍﺭﮎ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺪﺍﯾﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ،
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ، ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺧﻮﺵ ﺳﯿﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻧﺪ، ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪﻧﺪ
ﺯﯾﺮﺍ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﻭﯼ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻘﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ
ﺁﻧﻬﺎ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺗﻨﺪﯾﺲ ﺍﻟﻬﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻭﯼ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻗﺒﯿﻠﻪ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﮐﺸﯿﺪ :
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﯿﺪ،
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻭﯼ ﺑﺪﻧﯽ ﻧﺎﻗﺺ ﺩﺍﺭﺩ، ﺑﻪ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺍﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﺪ
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﻭﯼ ﺭﺍ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻧﮑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﺪ ...
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﺼﺮ ﺭﺳﯿﺪ ﻭﺯﯾﺮ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯿﮕﻔﺘﯽ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺭﺥ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﺑﻪ ﺻﻼﺡ ﺷﻤﺎﺳﺖ ﭼﻪ ﺑﻮﺩﻩ،
ﺯﯾﺮﺍ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺍﻧﮕﺸﺘﻢ ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪ، ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﻧﺠﺎﺕ ﯾﺎﺑﺪ . ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻮ ﭼﯽ
ﺗﻮ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﯼ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺮ ﭼﻪ ﺧﯿﺮ ﻭ ﺻﻼﺣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺩﺍﺷﺖ
ﻭﺯﯾﺮ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻋﺰﯾﺰ ﻣﮕﺮ ﻧﻤﯿﺒﯿﻨﯿﺪ، ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻧﻤﯿﻔﺘﺎﺩﻡ
ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺟﻨﮕﻞ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺷﻤﺎ ﺑﻮﺩﻡ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻧﮑﺮﺩﻧﺪ
ﻣﺮﺩﻡ ﻗﺒﯿﻠﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ،😀
ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻣﯿﺒﯿﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺣﺒﺲ ﺷﺪﻥ ﻧﯿﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻣﻔﯿﺪ ﺑﻮﺩ
ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻗﻮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﻭ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺭﺥ ﻣﯿﺪﻫﺪ،خواست خداوند است
✅ ﺗﺼﻤﯿﻤﺎﺕ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺯ ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺭﮎ ﻣﺎ ﺧﺎﺭﺝ ﺍﺳﺖ✅
〰〰〰〰〰〰
📜تهیه شده از گروه علمی کلاس دینی 📜 See More
565wﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺩﻭﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ، ﮐﻪ ﻭﺯﯾﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ .
ﻭﺯﯾﺮ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﻫﺮ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﮐﻪ ﺭﺥ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﺑﻪ ﺻﻼﺡ ﻣﺎﺳﺖ.
... ﺭﻭﺯﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﻮﺳﺖ ﮐﻨﺪﻥ ﻣﯿﻮﻩ ﮐﺎﺭﺩ ﺗﯿﺰﯼ🔪 ﻃﻠﺐ ﮐﺮﺩ،
ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺣﯿﻦ ﺑﺮﯾﺪﻥ ﻣﯿﻮﻩ ﺍﻧﮕﺸﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪ،
ﻭﺯﯾﺮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ : ﻧﮕﺮﺍﻥ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪ ﺗﻤﺎﻡ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺭﺥ ﻣﯿﺪﻫﺪ
ﺩﺭ ﺟﻬﺖ ﺧﯿﺮ ﻭ ﺻﻼﺡ ﺷﻤﺎﺳﺖ
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﺨﻦ ﻭﺯﯾﺮ ﺑﺮﺁﺷﻔﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺁﺯﺭﺩﻩ ﺧﺎﻃﺮ ﺷﺪ
ﻭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺯﻧﺪﺍﻧﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻭﺯﯾﺮ ﺭﺍ ﺩﺍﺩ …
ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﺎ ﻣﻼﺯﻣﺎﻧﺶ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﮑﺎﺭ ﺑﻪ ﻧﺰﺩﯾﮑﯽ ﺟﻨﮕﻠﯽ ﺭﻓﺘﻨﺪ .
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺍﺳﺐ ﺳﻮﺍﺭﯼ ﺑﻮﺩ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩ
ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺟﻨﮕﻞ ﺍﻧﺒﻮﻫﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻼﺯﻣﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﻭﺭ ﺍﻓﺘﺎﺩ،
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺑﻪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺭﺍﻩ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺑﻮﺩ، ﺑﻪ ﻣﺤﻞ ﺳﮑﻮﻧﺖ ﻗﺒﯿﻠﻪ ﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪ
ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺗﺪﺍﺭﮎ ﻣﺮﺍﺳﻢ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺪﺍﯾﺎﻧﺸﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ،
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ، ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺧﻮﺵ ﺳﯿﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻧﺪ، ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪﻧﺪ
ﺯﯾﺮﺍ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﺮﺩﻧﺪ، ﻭﯼ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻘﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎﺳﺖ
ﺁﻧﻬﺎ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺗﻨﺪﯾﺲ ﺍﻟﻬﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﺴﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻭﯼ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﻨﺪ،
ﺍﻣﺎ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻗﺒﯿﻠﻪ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﮐﺸﯿﺪ :
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯿﺪ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﻨﯿﺪ،
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻭﯼ ﺑﺪﻧﯽ ﻧﺎﻗﺺ ﺩﺍﺭﺩ، ﺑﻪ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﺍﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﯿﺪ
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﻭﯼ ﺭﺍ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻧﮑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﺪ ...
ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻗﺼﺮ ﺭﺳﯿﺪ ﻭﺯﯾﺮ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻣﻨﻈﻮﺭ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯿﮕﻔﺘﯽ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺭﺥ ﻣﯿﺪﻫﺪ ﺑﻪ ﺻﻼﺡ ﺷﻤﺎﺳﺖ ﭼﻪ ﺑﻮﺩﻩ،
ﺯﯾﺮﺍ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺍﻧﮕﺸﺘﻢ ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪ، ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﻧﺠﺎﺕ ﯾﺎﺑﺪ . ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺗﻮ ﭼﯽ
ﺗﻮ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﺍﻓﺘﺎﺩﯼ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺮ ﭼﻪ ﺧﯿﺮ ﻭ ﺻﻼﺣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻮ ﺩﺍﺷﺖ
ﻭﺯﯾﺮ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ : ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻋﺰﯾﺰ ﻣﮕﺮ ﻧﻤﯿﺒﯿﻨﯿﺪ، ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﺍﻥ ﻧﻤﯿﻔﺘﺎﺩﻡ
ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭ ﺟﻨﮕﻞ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺷﻤﺎ ﺑﻮﺩﻡ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﻧﮑﺮﺩﻧﺪ
ﻣﺮﺩﻡ ﻗﺒﯿﻠﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ،😀
ﺑﻨﺎﺑﺮﺍﯾﻦ ﻣﯿﺒﯿﻨﯿﺪ ﮐﻪ ﺣﺒﺲ ﺷﺪﻥ ﻧﯿﺰ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﻣﻔﯿﺪ ﺑﻮﺩ
ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻗﻮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﻭ ﺑﺪﺍﻧﯿﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺭﺥ ﻣﯿﺪﻫﺪ،خواست خداوند است
✅ ﺗﺼﻤﯿﻤﺎﺕ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﺯ ﻗﺪﺭﺕ ﺩﺭﮎ ﻣﺎ ﺧﺎﺭﺝ ﺍﺳﺖ✅
〰〰〰〰〰〰
📜تهیه شده از گروه علمی کلاس دینی 📜 See More