566w
Ghazal
(Hi No. 1629916)
# گاهى دلت از دست عزيزى آنقدر ميشکند ک خنثى ميشوى نسبت ب تمام حس هاى دنيا! کز ميکنى يک گوشه و آرام ب يک نقطه خيره ميشوى,ن غرور له شده , ن احساسات ب مسخره گرفته شده و ن دل شکسته هيچکدام آنقدرها اذيتت نميکند,فقط يک چيزى شبيه ب بغض ته گلويت را مى سوزاند,دلت هق هق ميخواهد,اما ب سکوت و نگاهى يخ زده ب سقف اتاقت قانع ميشوى,نفس عميقى ميکشى و انگشتت را گوشه لبت ميگذارى و قوس يک لبخند راروى لبانت مى نشانى!حالا همه چيز خوب است ....