566w
AHMADREZA
(Hi No. 1682438)
تولد دوست دخترم بود و واسش کادو و یه کارت پستال خریده بودم..اول نشستم چک نویس کردم اون چیزایی رو که میخواستم بنویسم بعد نوشتم تو کارت پستاله و کاغذ!
چک نویس رو پاره پاره کردم قشنگ ۳۰ ۴۰ تیکه شده بود و نمیدونم چجوری شد یادم رفت کاغذ باطله ها
رو بریزم سطل آشغال و موند رو میزم !!
رفتیم تولد و برگشتم دیدم مامانم نشسته داره تلویزیون میبینه .
من : سلام مامان گشنمه از شام چیزی مونده !؟؟
مامانم : دیگه از من شام نخواه برو همون ستاره شب های تارت واست شام درست کنه…
حالا اون نقطه روشن زندگیت بوده !!!! آره ؟!
من ۳۰ سال خون دل خوردم تو نره خرو بزرگ کردم نقطه تاریک بودم؟
حتماً بابات هم سیاه چاله ست دیگه !!!؟؟
من : مادر من اینا چیه میگی :| !!
مامانم : برو رو میزت رو ببین میفهمی ،
بعدشم نــره غــول خیر سرت دانشجویی
اونجایی که نوشتی “تو هجم تو خالی قلب من رو پر کردی”
حجم با این ح جیمی هست نه با ه دو چشم…!
خاک تو سرت !!
رفتم تو اتاقم دیدیم نشسته همه کاغذارو با چسب نواری چسبونده به هم کل نامه رو خونده